15 - سال نو مبارک
متن دلخواه شما
همه چی تموم شد - دیدار به قیامت - بای
چهار شنبه 27 بهمن 1389 ساعت 9:25 | بازدید : 754 | نوشته ‌شده به دست احسان امو | ( نظرات )

 

واقعا خسته شدم که دارم این ها رو مینویسم ...

نمیدونم از کجا بگم و چطوری بنویسم که شما یه خط در میون نخونی و کامل بخونی ، هر چند بعیده !

در کنارِ تمامِ خوبیهایی که ما داریم اما به طرزِ فجیعی ما ایرانیها بی ظرفیتیم فوق العاده بی ظرفتیم ،

خواهشا کسی خودش  رو گول نزنه ...

یادمه پارسال که اومدم تو نت به عنوانِ وب نویس ، با یه وبی مشتاقِ وب نوشتن شدم که مدیر وبش

یه بی ال ( بی ال : کسی که با پسرها بیشتر راحته ، یا پسرها رو بیشتر تا دخترها دوس داره ) بود

هر چند من از همون اول هم راجع به امو مینوشتم و عکس هم از امو میذاشتم اما اون زمان گفتم و

الانم میگم که من واقعا با پسرها راحت ترم یعنی کلا با هر وضعیتِ این جامعه که بهش نگاه کنی و یکم

دقت کنی میبینی پسرها بیشتر با پسر میگردن تا دختر  و به هر جهت در اکثریت هستن ، یعنی کمتر

پیدا میشه که بیشترِ وقتش رو با دختر بگذرونه و معمولا بیشترِ وقتِ یه پسر با دوست پسرشه ...

پس اگه اینجوریه که تقریبا هر پسری تا حدی اینجوری ِ ...

                                                                                 ولی ...

مشکلِ من اصلا با این چیزها نیست چون هر وقت شد کسی عشق رو معنی کرد و با یکی دیگه حرفش

یکی شد ! پس میشه این احساسات رو نوشت که این کار محاله ، چون هر کسی برداشتی داره ...

هر کسی یه چیزی دوس داره ، یکی دوس دختر داره ، یکی دوس پسر ، یکی مذهبی ، یکی به اسمِ

مذهب و دین هزار تا غلط میکنه ، یکی ظاهرش بَد و باطنش خوب ، یکی بَرعکس و ... ... ... ... ... ...

مشکلِ من اینس که ...

آقایِ محترم ، عزیزِ من ، که یکی ، دو تا هم نیستین اسم بیارم ... من گفتم با پسرها راحتم ...

گفتم که امو هستم ، گفتم که امو ها روابطشون آزاده ، تو هیچ قید و بندی هم نیستن ، اما نوکَرِتم

هر گِردی که گِردو نیس ... درستِ من عکسام همه جا هست ، حتی خدا میدونه با یکی از نت

رفیق شدم از وبم خبری نداشت تا که عکسمو ایمیل کردم کلی چیز گفت که تو غلط کردی که این

توائی و این عکس اینجا رو موبایلها پَخشِس و ...خلاصه ... دُرُستِ ظاهرم اینجوریس ، یا این مدلی

میام بیرون ، میدونم ؛ میدونم ؛ ظاهِرَم هم یک کمی غلط اندازه ، که اونم تا حدی درستش کردم و

میکنم ... اما خدائی بعضی ازین بَکسِ نت واقعا بیچاره ام کردن ، واقعا ... به بعضی تهرانیها برنخوره

( یه روزی رفته بودم تویه یه شرکتییه مهندس بود تقریبا بیشتر از ۵۰ سالش بود شرکت ماله اون بود

میگفت جوونیش تهران بودِس و از مردونگی و مرام  تهرانیهایِ اون زمان میگفت و ... )

اما خدا میدونه از تهرانی جماعت ... بازم میگم به بعضی ها برنخوره ... نمیدونم اون مرام و معرفتشون

کجاست و چی شده ...  قبلا که تازه کار بودم و شماره دادم بهشون اونم این خطم که هدیه ی بهترین

دوستم هست و عمرا خاموشش کنم ! از هر ۱۰ نفرشون ۹ نفرشون بلاستثناء گفتن گ ی هستی ؟!

و با اینکه من به شدت باهاشون برخورد کردم ولی به هیچ نحوی سَرِ عقل نمیان ، حتی بعضی وقتها

هفته ای گوشیم رو خاموش میکنم اما باز هم روز از نو و روزی از نو ... فقط دیروز سه شنبه ۲۶ بهمن

بیشتر از ۷۰ تا پیام از شماره ی ناشناس که اصلا نمیدونم کی هستن و حتی نشد بپرسم

بابا کی هستین شما ! ؟ اومده رو گوشیم ، بازم از بروبکسِ قدیمی ! که اسمشون رو بیارم دعوا میشه

گیر داده که با من باش خوشبختت میکنم ! هر چی من میگم نَره ! میگه بدوش ... هر چی هم کم محلی

کنم بدتر میکنه ... هر چی میگم بابا تو اگه جاستین بیبر هم که باشی ! من نمیام از نزدیک ببینمت

من اصلا بکسِ نت رو نمیرم از نزدیک ببینم ، حتی اصفهانیهارو ! چه برسه به تهرانیها یا هر کس دیگه ...

متوجه نمیشه و متوجه نمیشن ... دیشب واقعا گریه م افتاده بود ؛ من همینجوری به طوره کل اینقدر

دردسر دارم حتی واسه یه باشگاه رفتن سعی میکنم وقتی هوا تاریک میشه برم بیرون یا از مسیری برم

که کسی به خصوص این هیکلی ها ! دردسر برام درست نکنن ، اومدیم نت که ازین مزاحمتها یکم راحت

بشم این جا هم شده بدتر از مَحَل ... اینترنت اینجور ؛ محل اینجور ؛ گوشی هم بدتر ؛ چپ و راست

زنگ و اس که فلانی ؟ ... ! ! ! اصلا دچار استرس شدم ، واقعا این درست نیست ، یکم فکرش رو بکنیم

میگن : خدا را بر آن بنده بخشایش است که خَلق ، از وجودش در آسایش است ... یکم درک کنیم دیگه

واقعا با این وضعیتِ موجود من قبلا هم گفتم ؛ الانم میگم ؛ عزیزه من ؛ برادره من ؛ خواهره من ...

تو پروفایلم هم به وضوح گفتم :

 من کسی از بروبکسِ نت  رو از نزدیک نمیبینم هر کی میخاد باشه

حتی اگر جایی هم برم مسافرت به کسی از اون منطقه نمیگم بیا ببینمت

با اینکه تقریبا تویِ هر استان حداقل ۲ نفر رو میشناسم ...

حتی چند روزه دیگه قراره با یکی برم ۳ - ۴ روزی مسافرت

احتماله زیاد شیراز نمیدونم شاید هم ...

با این وضعیت من دیگه هیچ حسی واسه آپ کردن ندارم هر چند این وبلاگ آپ کردن هم نداره

نه میشه عکس امو گذاشت نه میشه راحت ۴ کلمه حرف زد همش شده حاشیه ، حاشیه ، حاشیه

سال ۸۹ سالی خوب یا بد داره تموم میشه ...

سال ۹۰ داره از راه میرسه  امیدوارم سالی پر از سلامتی و خوشبختی در کناره خانواده برای شما

دوست عزیز باشه  و باید دونست که خدا همیشه هست

اگر هیچ چیز هم توی زندگی نداشته باشی ؛ خدا که باشه کافیه ...

به قول یکی : من که جامِ عشق رو دادم بهت ... چه بنوشی و چه بریزی ...

اگه کسی از من بدی دیده حلال کنه  اینها هم همش حرفهایه من بود کسی ناراحت نشه

نمیگم نمیام نت ! چون محاله نیام  میام و کامنتها رو میخونم با این حرفها امیدوارم کسی نخواد منو

از نزدیک ببینه که کاری غیره ممکن من اینجوری راحت ترم ؛ درک کنید

موفق باشین بازم پیشاپیش عیدتون مبارک   

 

 

 

وبه جدیدمه سر بزنید مرسی

  www.ehsan-emo.blogfa.com

 

 

 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
آخرین عناوین مطالب